مادر? رو به فرزندش کرد و او را نص?حت کرد؛
فرزندم!
روز? از روزها مرا پ?ر و فرتوت خواه? د?د...
و در کارها?م غ?ر منطق?!
در آن وقت لطفاً به من کم? وقت بده و صبر کن تا مرا بفهم?...
هنگام? که دستم م? لرزد و غذا?م بر رو? لباسم م? ر?زد،
هنگام? که از پوش?دن لباسم ناتوانم،
پس صبر کن و سالها?? را به ?اد آور که کارها?? که امروز نم?توانم
انجام دهم،
به تو ?اد م?دادم...
اگر د?گر جوان و ز?با ن?ستم،
مرا م?مت نکن و کودک?ات را به ?اد آور،
که ت?ش م?کردم تو را ز?با و خوشبو کنم...
اگر د?گر نسل شما را نم?فهمم به من نخند،
ول? تو گوش و چشم من،
برا? آنچه نم?فهمم باش...
من بودم که ادب را به تو آموختم،
من بودم که به تو آموختم چگونه با زندگ? روبه رو شو?،
پس چگونه امروز به من م? گو?? چه کنم و چه نکنم...؟!
از کند شدن ذهنم و آرام صحبت کردنم و فکر کردنم، هنگام صحبت
با تو خسته نشو...
چون خوشبخت? من اکنون ا?ن است که با تو باشم.
تو اکنون تمام زندگ? من هست?.
هنگام تولدت با تو بودم؛
پس هنگام مرگم با من باش...
باقری
درباره وب

جستوجو
ویژه مدیریت وب
نویسندگان
لینک دوستان
برچسبها وب
حامیان بلک اسکین
چت روم | سیستان منت
شیمی
| چت روم فلش
تاریخ : سه شنبه 95/10/7 | 9:24 عصر | نویسنده : کلاس ششم | نظرات ()
آخرین مطالب
آی پی شما
ساعت
بینندگان عمومی
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب
حامیان بلک اسکین
امکانات وب
بازدید امروز: 38
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 155903